شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شایان

تولد بابایی

امروز 26 دی تولد بابابود.همسر خوبم و بابای مهربون شایان تولدت مبارک. ایشاا... 120 ساله بشی. امشب یه مهمونی کوچیک داشتیم.خیلی خوش گذشت. ...
26 دی 1391

اولین باری که.....

شایان مامان این اولین باریه که روی تختت خوابیدی.مامانی از ترس اینکه نکنه از تخت بیفتی یا سرت به لبه تخت بخوره رو تخت نمیخوابونتت. خیلی مظلوم وناز خوابیدی: ...
26 دی 1391

عکسهای شمال

عکسهای باغ(همین چند تا عکسم به زخمت ازت انداختم،چون اصلا یه جا وای نمیستادی): شایان جونم،این کلاه شال گردن خوشگلو مامان جون برات بافته.مرسی مامان جون مهربون. حیاط کتان تافته: ...
23 دی 1391

لغات جدید

عزیز مامان چند روزه که چند تا لغت جدید یاد گرفتی. البته بعضیهاشو حتما مامان باید ترجمه کنه: پوپ پَ........................زود پز فوف..........................توپ نانا...........................banana کَ...........................cat آجی........................خاله میترا رو آجی صدا میکنی   ...
17 دی 1391

شب یلدای91

شایان جون این دومین شب یلدایی که کنار مایی و شاد بودن رو به همه هدیه میدی.امشب تا میتونستی شیطونی کردی.همه چیزو به هم میریختی،تخمه با پوست میخوردی و کلی شیطنت دیگه. ...
30 آذر 1391

نی.اَمَه

عزیز مامان، وقتی شیر پاکتی میخوای،میری جلوی یخچال وایمیستی و میگی نی. وقتی هم میخوای بیای بغل مامان شیر بخوری،میای رو دستم دراز میکشی ومیگی اَمَه. ...
27 آذر 1391

واکسن 18 ماهگی

شایان جونم،دیروز با باباجون،مامان جون و خاله میترا رفتی واکسن زدی.مامانی هم سر کار بود ولی زود اومد پیشت. دیروز تا شب خوب بودی ولی از ساعت 11شب تبت شروع شد. طبق معمول چون تب داشتی رفتیم خونه مامان جون، تا مراقبت باشه.شب تا صبح تب داشتی.حتی تبت تا 39 درجه هم رسیده بود.خدا رو شکر امروز بهتر شدی. ...
19 آذر 1391

لغت نامه شایان

عزیز مامان دیروز مامانی بهت آینه نشون داد. وقتی گفتم بگو آینه سریع تکرار کردی: اَینه   امروز هم که خونه مامان جون اینا بودی گفتن عینک(eyna)و کوکو رو یاد گرفتی. قیخت یعنی ریخت. اینقه یعنی شکست. اَگ کار یعنی خودکار. وقتی بهت میگیم هورا بکش،دستتو میبری بالا و میگی: هورا ...
11 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد