شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

پسرم شایان

کمرم......

عزیز مامان امروز بابایی کمرش گرفته بود و میگفت کمرم تیر میکشه.صبح بردیمش دکتر، آمپول زده بهتر شده. چند ساعت بعد تو اومدی پیش مامان و گفتی: کمرم تیر میزنه ...
10 دی 1392

خونه شایان

شایان جون، امروز اینجایی که میبینی برای خودت خونه درست کردی و توش قایم شدی: اینجا داری از ممه خوشمزت میکنی بدی مامان بخوره.الهی من فدات بشم. ...
7 دی 1392

آتلیه 121

این عکسها رو از روی آلبوم عکس گرفتم. کیفیتش خیلی خوب نیست. هر چند خیلی از کار عکاسی هم راضی نبودیم. ...
22 آذر 1392

سلامی دوباره

عزیزدل مامان، چند ماهی میشه که وقت نکردم وبتو آپ کنم. میدونم توجیه قابل قبولی نیست ولی واقعا سرم شلوغ بود.از اوایل شهریور درگیر جمع و جور کردن وسایل بودم تا اواخر شهریور که اثاث کشی کردیم. بعد هم کلاسام شروع شد.خیلی کارم زیاد بود. یه کم از مامان جون اینا دور شدیم. پیاده تقریبا 8 دقیقه راهه.توی این مدتی که وسایل رو جمع میکردیم بهت خیلی خوش میگذشت. هر کاری دلت میخواست میکردی.البته من وقت نکردم از کارهایی که انجام میدادی عکس بگیرم. میرفتی یکی یکی، کارتن های که من بسته بودم رو نگاه میکردی و میگفتی توش چیه؟ بعد هم در کارتن رو باز میکردی و وسایل رو در میووردی و میگفتی از کجا خریدی؟ !!!!!!!!!!!! 28 شهریور اومدیم خونه جدیدمون. خدا ر...
22 آذر 1392

سیرک خلیل عقاب

عزیزم دیشب با باباجون اینا رفتیم بوستان ولایت، سیرک خلیل عقاب. اولش فکر میکردم از سروصدای سوت و دست بترسی و بگی بریم بیرون، ولی به قدری از برنامه سیرک خوشت اومده بود که همه تعجب کرده بودیم. همه چیز رو با دقت نگاه میکردی و ذوق میکردی.چون داخل چادر عکسبرداری ممنوع بود فقط دو تا عکس توی حیاط، کنار اسبهای کوچولو ازت گرفتم. ...
4 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد