شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شایان

سلامی دوباره

1392/9/22 1:45
نویسنده : مژگان
251 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدل مامان، چند ماهی میشه که وقت نکردم وبتو آپ کنم. میدونم توجیه قابل قبولی نیست ولی واقعا سرم شلوغ بود.از اوایل شهریور درگیر جمع و جور کردن وسایل بودم تا اواخر شهریور که اثاث کشی کردیم. بعد هم کلاسام شروع شد.خیلی کارم زیاد بود.

یه کم از مامان جون اینا دور شدیم. پیاده تقریبا 8 دقیقه راهه.توی این مدتی که وسایل رو جمع میکردیم بهت خیلی خوش میگذشت. هر کاری دلت میخواست میکردی.البته من وقت نکردم از کارهایی که انجام میدادی عکس بگیرم. میرفتی یکی یکی، کارتن های که من بسته بودم رو نگاه میکردی و میگفتی توش چیه؟ بعد هم در کارتن رو باز میکردی و وسایل رو در میووردی و میگفتی از کجا خریدی؟!!!!!!!!!!!!

28 شهریور اومدیم خونه جدیدمون. خدا رو شکر اینجارو خیلی دوست داری.وقتی اومدیم اینجا کلی ذوق کردی.اوایل همش میگفتی: من خونه جدیدو دوست دارم.

اتاقتم خیلی دوست داشتی.حتی 4 شب با اصرار خودت، روی تختت خوابیدی(البته من پایین تختت میخوابیدم،نمیتونستم تنها تو اتاق بزارمت).بعد 4شب دیگه اومدی تو اتاق ما خوابیدی. موقع خواب یاد گرفتی میگی: دست مامانی. (روی دست مامانی میخوام بخوابم!!!!!)

توی اینچند وقت خیلی شیرین زبون شدی. بعضی اوقات یه جملاتی میگی که هممون تعجب میکنیم که اینها رو از کجا یاد گرفتی!!!

راستی بعد از آتلیه نی نی کاج دو بار دیگه هم آتلیه رفتیم که بعدا عکسهاشو میزارم.

بخشی از شیرین زبونیهای شایان:

1.اوایل که جمله بندی یاد گرفته بودی به تمام فعلها د  اضافه میکردی:

میخوادم بیادم(میخوام بیام).......میادی؟(میای؟)........شمردیدم (شمردم) ....... و ...

2.وقتی ازت میپرسیم باباجون به مامان جون چی میگه؟ میگی:

شمسی یه چایی بده.

3.وقتی یه کار بد میکنی و بهت اخم میکنیم،میگی:

قیافتو اینجوری نکن بدم میاد.

4.شماره موبایل مامان رو مامان جون برات تکرار کرده و تو هم حفظ کردی.

5.بعضی وقتها یه لقمه برای مامان درست میکنی و میگی: بفرمایید عزیزم، منم میخورم و میگم مرسی خوشگل مامان، تو هم جواب میدی نوش جونت عزیزم.(حرفهای خودمو به خودم پس میدی وروجک)

6.وقتی بابا لباسشو میندازه تو خونه یا یه کاری میکنه که تو خوشت نمیاد،میای پیش من و میگی: از دست این بابایی!!!

7.تازگی یاد گرفتی به من میگی:قربون لپت. یه بوس میدی؟ (خودم خیلی این جمله ها رو بهت میگم)

٨.عاشق آهنگ دیگه دیگه ای.(آهنگ یا حبیبی عبدالمالکی). تقریبا آهنگو با خودش میخونی: دیگه دیگه برگرد نفس من، دیگه دیگه برگرد همه کس من.....

9.وقتی من بابا رو صدا میزنم و میگم حمید، تو میگی: نگو حمید بگو بابا!!!

10.اواخر مهر عروسی سحر، دختر دایی مامان،بود. توی اون عروسی خیلی بهت خوش گذشت.مخصوصا از کلیپشون خیلی خوشت اومده بود، از فرداش همش میگفتی: کلید سحر (کلیپ سحر رو برام بزارید. البته از وقتی خودت کار با کامپیوتر رو یاد گرفتی،میری و روشن میکنی و هر چی دوست داری میاری)

11.کار با کامپیوتر رو خیلی خوب بلدی.میتونی روشن کنی، بازی بیاری و بازی کنی، آهنگها رو بیاری و از روی نوشته هاش میدونی کدوم آهنگه، خاموش کردنش هم بلدی.الهی قربون پسر باهوشم برم.

12.اوایل که اومده بودیم این خونمون، آسانسور خراب شده بود. من و تو با هم سوار شدیم و گفت:اضافه وزن!!! تو هم به من گفتی: مگه من اضافه وزن دارم؟!!!!!!

13. به دکمه میگی: دمکه.

14.به لیوان میگی: نیوان. معمولا به جای ل، ن به کار میبری.

15.ای بابا رو هم بعضی اوقات به جملاتت اضافه میکنی.

16.امیر مودب یعنی امیر محمد.

17.شکلهای دایره، بیضی، شش ضلعی، مثنث(مثلث)،مربع،مستطیل، مخروط،ذوزنقه، متوازی الاضلاع رو هم بلدی.

18.خودت یاد گرفتی paint کامپیوتر رو میاری و نقاشی میکشی.

19.به مامانی میگی: تو رو قد یه دنیا دوست دارم.

 

شایان جون تا جایی که یادم بود برات از شیرین کاریهات نوشتم. خیلی چیزهای دیگه هم بوده که فراموش کردم.

عزیزم با وجود تو بهترین دوران زندگیم،خیلی سریع،داره سپری میشه. کاش میشد زندگی رو نگه داشت، چون این لحظات دیگه تکرارشدنی نیست. تو همه زندگی مامانی. برات بهترین آرزوها رو دارم.امیدوارم همیشه صحیح و سالم باشی.این برگتریم آرزوی مامانه. خیلی دوست دارم.....

شایان در حال کمک به مامان(موقع اثاث کشی):

هر چند وقت یه بار میگی میخوام شمع فوت کنم. ما هم برات کیک میخریم که

تو شمع فوت کنی و تو هم کلی ذوق میکنی:

کیک شب سالگرد ازدواج مامان و بابا:

شیطون منو ببینید کجا رفته؟!!!

عکسهای شمال:

باغ میستان:

خونه میستان:

جاده هراز:

شایان و کامپیوتر:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله میترا
25 آذر 92 23:26
سلام شیطونک خاله خیلی دقت بالایی داری هر چی که جدید می خریم فوری می فهمی یه روز که من رفتم بازار کفشم تنگ بود اونجا جوراب خریدم پوشیدم تا اومدم خونه فوری متوجه شدی و گفتی: این جورابو از کجا خریدی؟ قربونت برم که اینقدر بلا شدی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد