مسافرت شمال
سه شنبه بعد از ظهر رفتیم بابلسر.خیلی ترافیک بودآخه چهارشنبه تعطیله.
چهارشنبه صبح رفتیم دریا.شایان جونم،وقتی گذاشتیمت توی دریا،دیگه دوست نداشتی بیای بیرون.باصدای بلند ذوق میکردی و میخندیدی.
بعد هم رفتیم پارک،تاب سواری.آخه عادت داری هر روز بری تاب بازی.مامان جون هرروزصبح که مامان نیست،میبردت پارک.مامان جون خیلی برات زحمت میکشه.یادت باشه همیشه قدردان زحماتش باشی.
بعد از ناهار هم رفتیم باغ میستان.باغ خیلی خوشگل شده بود.گوجه سبزها درومده بود.توت فرنگی هم رسیده بود.شایان مامان،تو هم مثل مامانی،گوجه سبز دوست داری.به درخت اشاره میکردی که برات گوجه سبز بکنم و بخوریش.نگاه کن گلم:
اینجا هاپوشدی:
اینجا داری توت فرنگی میخوری:
آب بندان میستان:
شایان جون کنار جوجه بوقلمون:
عکسهای جنگل نور:
موهاشو نکش مامانی:
نازی!
شایان جون و ببعی توی حیاط بابلسر:
شایان جون درحال برگشت به تهران-جاده فیروزکوه: