شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شایان

داریم برمیگردیم

چهارشنبه ساعت 11درومدیم که بیایم تهران.تو تا وسط راه مثل فرشته ها خواب بودی.(تونل وانا).   بعد  بیدار شدی و جعبه کلوچه رو دیدی ومیخواستی که بخوری. بالاخره مجبور شدم یه کم دادم خوردی. من وتو تو ماشین عقب نشسته بودیم.تو گریه میکردی که بری جلو پیش بابا.میخواستی فرمونو بگیری. ...
16 آذر 1390

گریه

امشب رفتیم مسجد برای مراسم شب عاشورا.ولی تو فقط 5دقیقه آروم بودی وبعدش شروع کردی به گریه کردن.آخه شلوغی رو دوست نداری. ماهم به خاطر اینکه عزیزمون اذیت نشه برگشتیم خونه بابابزرگ.خوشگل من تا رسیدیم خونه شروع کردی به بازی کردن. .خیلی دوست دارم. ...
14 آذر 1390

مسافرت شمال

امروز اومدیم بابلسر .آخه مامانی 2روز تعطیله.قراره 4شنبه برگردیم. توی ماشین همش خواب بودی. ...
14 آذر 1390

شیطونک من

این روزا فقط دوست داری راه بری وقتی راه میری یک سره از ذوقت جیغ میکشی(الهی قربونت برم) بعدشم هر چی که بخوای از زمین برداری میشینی کنارش ...
7 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد