داریم برمیگردیم
چهارشنبه ساعت 11درومدیم که بیایم تهران.تو تا وسط راه مثل فرشته ها خواب بودی.(تونل وانا). بعد بیدار شدی و جعبه کلوچه رو دیدی ومیخواستی که بخوری.بالاخره مجبور شدم یه کم دادم خوردی. من وتو تو ماشین عقب نشسته بودیم.تو گریه میکردی که بری جلو پیش بابا.میخواستی فرمونو بگیری.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی