شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شایان

سلامی دوباره

عزیزدل مامان، چند ماهی میشه که وقت نکردم وبتو آپ کنم. میدونم توجیه قابل قبولی نیست ولی واقعا سرم شلوغ بود.از اوایل شهریور درگیر جمع و جور کردن وسایل بودم تا اواخر شهریور که اثاث کشی کردیم. بعد هم کلاسام شروع شد.خیلی کارم زیاد بود. یه کم از مامان جون اینا دور شدیم. پیاده تقریبا 8 دقیقه راهه.توی این مدتی که وسایل رو جمع میکردیم بهت خیلی خوش میگذشت. هر کاری دلت میخواست میکردی.البته من وقت نکردم از کارهایی که انجام میدادی عکس بگیرم. میرفتی یکی یکی، کارتن های که من بسته بودم رو نگاه میکردی و میگفتی توش چیه؟ بعد هم در کارتن رو باز میکردی و وسایل رو در میووردی و میگفتی از کجا خریدی؟ !!!!!!!!!!!! 28 شهریور اومدیم خونه جدیدمون. خدا ر...
22 آذر 1392

سیرک خلیل عقاب

عزیزم دیشب با باباجون اینا رفتیم بوستان ولایت، سیرک خلیل عقاب. اولش فکر میکردم از سروصدای سوت و دست بترسی و بگی بریم بیرون، ولی به قدری از برنامه سیرک خوشت اومده بود که همه تعجب کرده بودیم. همه چیز رو با دقت نگاه میکردی و ذوق میکردی.چون داخل چادر عکسبرداری ممنوع بود فقط دو تا عکس توی حیاط، کنار اسبهای کوچولو ازت گرفتم. ...
4 شهريور 1392

مسافرت شمال

شایان جونم، سه شنبه غروب(92/5/29)، با باجون اینا رفتیم میستون و تا جمعه اونجا بودیم. هوا خیلی خنک و خوب بود. تو هم تا تونستی آب بازی کردی. دریای میرود: شایان جون در حال شن پاشیدن روی مامان: جنگل چایباغ :(یه جای دنج و زیبا) خرچنگی که از توی آب با آبکش گرفتی: بعد از آب بازی: جنگل بلیران: ببین چه خوشگل وایستاده تا مامانی عکسشو بگیره: ...
2 شهريور 1392

ادامه مطلب قبلی

شایان جونم، تقریبا یک هفته میشه که گفتن جیشتو هم یاد گرفتی و به هیچ وجه تا خودت نخوای نمیای. اگه بهت بگم پاشو بریم جیش کن، میگی: خودم میگم. خیلی احساس راحتی میکنم. احساس میکنم بزرگتر شدی.خوشحالم عزیزم.....
28 مرداد 1392

خداحافظی با پمپرز

با عرض معذرت، یه کم بی ادبیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عزیز مامان، چند روز بعد از تولد 2 سالگیت، 20 خرداد با مامان جون،تصمیم گرفتیم از پمپرز بگیرمت.از همون روز دیگه روزها باز بودیو فقط شبها و موقعی که میخواستیم بریم بیرون میبستمت. در طول روز، هر 5 دقیقه یه بار میبردیمت دستشویی و تو هم جیش میکردی.البته یه کم اذیت میکردی ولی حواستو پرت میکردیم و میبردیمت. برای پی پی هم، تا قیافت مشکوک میشد میبردیمت. بعد از چند روز فاصلشو بیشتر کردیم، هر 10 دقیقه یه بار جیش میکردی. البته اگه هندونه میخوردی کلا جیشت بند نمیومد!!!!! یک ماه گذشت،توی این مدت چند بار توی خونه جیش کردی که با کلی مکافات آب کشیدیم. بعد از یک ماه بازم نمیگفتی. بعضیها میگفتن چون...
21 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد